طرح مسئلهی زشتی
زهیر باقری نوعپرست
اگر خداوندی آفرینندهی این هستی باشد، باید ویژگیهای او در این هستی متبلور باشد. از این رو، اگر کسی به وجود آفرینندهای باور داشته باشد و نداند آن آفریننده، به غیر از اینکه «آفریننده» است، دیگر چه ویژگیها و خصوصیتهایی دارد، میتواند با بررسی هستی گمانههایی دربارهی ویژگیهای آفریننده مطرح کند. اگر کسی مدعی است خداوند خیر مطلق است، باید بتواند با توجه به واقعیتهای جهان چنین ویژگیای را نشان دهد. ولی در جهان ما شر وجود دارد و از این رو خداباور باید نشان دهد که چگونه ممکن است خدای خیرمطلق شر بیافریند یا اجازه دهد شر به وجود بیاید. یکی از ویژگیهایی که برای خداوند برشمرده میشود «زیبایی» است. اگر خداوند آفرینندهی هستی باشد و خداوند زیبای مطلق باشد، آنگاه باید نشان این ویژگی را در هستی بیابیم. آیا خداوندی که زیبایی مطلق است میتواند «زشتی» بیافریند؟
ما انسانها در فهم خداوند و ویژگیهای او گریزی از دیدگاه انسانی خود نداریم. درست است که ما مفاهیم و تعریفهای متفاوتی از زیبایی و زشتی و خوبی و بدی داریم، ولی در نهایت همهی این مفاهیم و تعریفها انسانیاند. خود «مفاهیم» و «تعریف» هم پدیدههایی انسانیاند. بنابراین، در بررسی «زیبایی» خداوند و «زشتی» در جهان در هر حال با مفاهیم انسانی سر و کار داریم و کسی به دیدگاه خداوند دسترسی ندارد که بتواند ادعا کند «زیبایی» و «زشتی» از منظر خداوند چه تعریف و مفهومی دارند. بنابراین، اگر بتوان پدیدهای یافت که از منظر ما انسانها زشت باشد، آنگاه میتوان پرسید چگونه ممکن است خداوندی که زیبایی مطلق است جهانی بیافریند که در آن زشتی وجود داشته باشد؟ اگر خداوند را زیبایی مطلق برشماریم و در هستی «زشتی» بیابیم، با «مسئلهی زشتی» مواجهیم و شخص خداباور باید توضیح دهد که چگونه ممکن است خداوندی که زیبای مطلق است زشتی بیافریند.
اگر زشتی و زیبایی نسبی باشند، چه؟ آیا زشتی و زیبایی اموری سلیقهایاند و هر کس «نظری» دارد و بر اساس نظر هر کس چیزی زیبا و چیزی زشت محسوب میشود؟ اگر زیبایی نسبی باشد، دیگر نمیتوان گفت «خداوند زیبایی مطلق است». علاوه بر این، اگر زیبایی و زشتی نسبی باشند، آنگاه خداوند از نظر برخی زیبا و از نظر برخی زشت خواهد بود، و از آنجا که زیبایی نسبی است و تنها معیار داوری، برای هر قضاوت زیباییشناختی، خود فرد است در نتیجه نظر هر کس در مورد زیبایی یا زشتی خداوند درست است. اگر «نسبی بودن زیبایی» را با توجه به هر فرد تعریف نکنیم، بلکه بر اساس فرهنگ و دوران تاریخی یا جامعه یا هر مقولهی گروهی دیگری تعریف کنیم چه؟ مثلاً خداوند از نظر مردمان هزار سال پیش زیبا بود ولی از نظر مردمان امروز زشت است، یا خداوند در فرهنگ الف زشت و در فرهنگ ب زیبا در نظر گرفته میشود. در این حالت هم از آنجا که معیار قضاوت هر دورهی تاریخی یا هر فرهنگ درون خود آن دورهی تاریخی یا فرهنگ در نظر گرفته میشود و نسبیگرا به معیاری فراتاریخی یا فرافرهنگی قایل نیست، در نتیجه قضاوت زیباییشناختی هر دوره یا فرهنگ بر اساس معیار خودش در مورد خداوند درست است. در هیچیک از این حالات نسبیگرایانه، نمیتوان از مطلق بودن زیبایی خداوند سخن گفت، چرا که اگر زیبایی خداوند مطلق باشد، دیگر نسبیگرایی در مورد زیبایی صادق نیست و زیبایی او فرافردی، فرافرهنگی و فراتاریخی است و از نظر همهی انسانها و در همهی دورههای تاریخی و در همهی فرهنگها خداوند زیباست. بنابراین، اگر نسبیگرایی زیباییشناختی درست باشد، مطلق بودن زیبایی خداوند منتفی است و در نتیجه دیگر «مسئلهی زشتی» هم مطرح نیست.
اگر زیبایی و زشتی نسبی نباشند چطور؟ در بررسی مسئلهی شر، منظور ما از شر درد و رنجهایی است که ما انسانها متحمل میشویم. همه بر این باوریم که مثلاً وقتی شمشیری به شکم ما فرو میرود موجب درد و رنج ما میشود و در هیچ دورهی تاریخی، یا در هیچ فرهنگی، هیچ شخصی بر این باور نیست که چنین عملی موجب درد و رنج نمیشود. در نتیجه درد و رنجهایی که در مسئلهی شر بررسی میشوند نسبی نیستند. اگر بتوان زشتی مطلقی یافت، یعنی زشتیای که محدود به نظر یک فرد، یا یک فرهنگ یا یک دورهی تاریخی نباشد، آنگاه میتوان از «مسئلهی زشتی» سخن گفت.
میتوان از زشتی در پدیدههای متفاوت سخن گفت. سخن گفتن از زشتی انسانها در فرهنگ لیبرال کنونی آدمی را در معرض اتهام پیروی از کلیشههای جنسیتی یا تحمیل سلیقهی خود بر دیگران قرار میدهد. با این حال اگر بتوان بهواقع سخن از زیبایی و زشتی انسانها گفت، چنین اتهاماتی نمیتوانند متوجه ما شوند. اگر چهره یا اندام شخصی چنان زشت باشد که نوع بشر (فارغ از دورهی تاریخی و فرهنگ و…) در مورد زشت بودن چهره یا اندام آن شخص متفقالقول باشند، آنگاه میتوان دربارهی مصداقی از زشتی سخن گفت و مسئلهی زشتی را مطرح کرد. اگر چنین شخص یا اشخاصی وجود داشته باشند، از زشت بودن خود رنج میبرند و احتمالاً دیگران هم از مشاهدهی این زشتی رنج میبرند و این رنجها را میتوان در مسئلهی شر مطرح کرد، ولی همچنان وجود این «زشتی» را میتوان به صورت مستقل در «مسئلهی زشتی» بررسی کرد.
میتوان زشتی را در دیگر جانداران مورد بررسی قرار داد. آیا حیوانی دیگر به غیر از انسان وجود دارد که بتوان از زشت بودنش سخن گفت؟ یعنی حیوانی وجود دارد که همهی انسانها در قضاوت زیباییشناختی خود آن حیوان را زشت برشمارند؟ اگر چنین باشد، آنگاه میتوان از «مسئلهی زشتی» سخن گفت. میتوان زشتی را در پدیدههای طبیعی سراغ گرفت. مثلاً، پدیدهی مدفوع، یا لاشهی حیوانات، یا خوردن جنازهی حیوانات توسط لاشخورها، یا ظاهر برخی بیماریهای پوستی در انسانها و… از جمله مواردیاند که میتوان آنها را زشتیهای طبیعی نامید. چگونه ممکن است آفرینندهای که زیبای مطلق است چنین زشتیهایی را بیافریند. میتوان از زشتی در آثار هنری هم سخن گفت و ممکن است چنانکه خداباور در بررسی مسئلهی شر سعی دارد با ارادهی آزاد بشر شرهای اخلاقی را توجیه کند، «زشتیهای مصنوعی» را نیز با ارادهی آزاد بشر توجیه کند. در این مورد نیز موفقیت یا عدم موفقیت استدلال او وابسته به چگونگی طرح ارادهی آزاد از جانب اوست. (زشتیهای مصنوعی به زشتی در آثار هنری محدود نیستند.)
استدلالی را، مشابه آنچه در مسئلهی شر مطرح میشود، میتوان اینجا نیز مطرح کرد. اگر «زشتی» نبود، «زیبایی» هم معنا نداشت. ولی نیازی نیست برخی از انواع بیماریهای پوستی را ببینیم تا بتوانیم زیبایی پوست سالم را تحسین کنیم. در واقع وجود زیباییهای متفاوت کافی است تا بتوانیم هر نوع زیبایی را بهتر تحسین کنیم. اگر کسی به انواع گلها نگاه کند، درخواهد یافت که هر کدام زیبایی خاص خود را دارد و این تنوع زیبایی میتواند به ما کمک کند زیبایی هر گل را بهتر درک کنیم.
در بررسی مسئلهی شر، سه ویژگی خداوند، «همهچیزدانی، همهکارتوانی، و خیرمطلق»، مورد بحث است ولی ویژگیهای خداوند به این سه ویژگی ختم نمیشود. از جمله ویژگیهای خداوند، که در دین اسلام بر آن تأکید میشود، زیبایی است و تأکید بر این است که هم در آفرینش انسان و هم در آفرینش جهان زیبایی لحاظ شده است. بنابراین، میتوان طرح مسئله کرد و به بررسی «مسئلهی زشتی» پرداخت.