
زهیر باقری نوعپرست
در شعر و ادب پارسی، دو مقولهی «می» و «شاهد» بسیارتکرار شوندهاند و از نظر علمای شعر و ادبِ مزین به اخلاق و کراماتِ عدیده، نباید این تعابیر را چنان پنداشت که مینمایند. شعرا و ادبای ما مردانی رها از دنیا و لذات دنیوی بودهاند و از این رو اصرار و اشتیاق بیاندازهی آنها برای به کارگیری واژگانی مانند «می» و «شاهد» به هیچ عنوان نمیتواند نشان دهندهی میل و اشتیاق آنها به لذت بردن از دنیا بوده باشد. هر کس چنین تفسیری از این اشعار و ابیات کند، تنها در حال افشای روح زنگارگرفتهی خود است. چنین شخصی بدونِ شک خود منحرف و پدرسوخته است و تلاش میکند نفسانیات خود را بر این آینهی زلال معرفت و معنویت تحمیل کند. انسانِ غافل و درگیر نفسانیات نمیداند که شعرا و ادبای ما که هیچ نسبتی با دنیا و زخارف آن نداشتهاند، برای بری ماندن از حب نفس و آلوده نشدن به ریا سعی میکردند خود را مردمانی اهل دنیا جلوه دهند. خود را در معرض ملامت دیگران قرار دادن مرحلهای از تقواست که فهم آن برای هر کسی میسر نیست. کیست که نداند آنها برای پرهیز از لذت جنسی خود را اخته کردند و برای آلوده نشدن به لذتجویی از اطعمه و اشربه، معده و دستگاه گوارش خود را از بدن خارج ساختند و برای جلوگیری از مداخلهی عقل بوالفضول در طی طریق، لوبوتومی انجام دادند؟ انسانی که دچار ضلالت نفس است میپرسد پس این بزرگواران بدون جسم چه هستند؟ انسانی که تنها چشم سر دارد و چشم باطنبینش بر اثر حوائج کور گردیده، نمیداند که جسم تنها بخش کوچکی از وجود ماست و این روح شعرا و ادبای ما بوده که پردهی حقایق ژرف را میدریده است. مگر غیر از این است که سنت ما، تمام اجزای آن، دربرگیرندهی بهترین و خداییترین مردمان است؟ و اگر چنین نبود مگر ما پیرو این سنت میشدیم؟ پیروی ما مردمان دیرباور و شکاک از این سنت، خود دلیلی بر پاک و منزه بودن آن از هر نوع تاریکی است. امید است ما نیز به پیروی از همان شعرا و ادبای بزرگ، دچار مرگمغزی شده و در مواجهه با دنیا و لذتهای آن، رویگردان باشیم. بدون شک ما نیکوترین مردمان با نیکوترین سنتها و نیکوترین پیشینیان هستیم، اگر قدر بدانیم، بر جهانی که از آن رویگردان و به پلیدی آن معترفیم، چیره خواهیم شد و از تمام نعمتهای آن بهره خواهیم برد. لعنت خدا بر هر کس که غیر از ماست.
اما در هر سبدی ممکن است سیبی گندیده هم یافت شود. از این رو، ترانههای خیام را نباید به کلیت این دریای زلال معرفت تعمیم داد و در عوض باید آن را به شکلی بیرون انداخت. از این رو، از گذشته تارکان دنیا و دشمنان لذت که به صورت داوطلبانه بیجسمی برمیگزیدند، همگی زبان به گلایه گشوده و بر خیام شوریدهاند. پس از این مقدمه به سراغ خیام و مرادش از لذت برویم، خیامی که برخلاف خیل بزرگان ادب ما از «شاهد» سخن نمیگوید و در عوض از «زن» سخن میگوید و فهمش از «شراب» همان مایع سکرآوری است که عوام مراد میکنند، نه آن مایع استعاری که عارفان بیجسم مینوشیدند.
خیام و لذتجویی
چنان که از رباعیهای خیام بر میآید، او نگرشی اتمیستی به جهان دارد. جهان از ذراتی تشکیل شده که مدام در حال ترکیب شدن با یکدیگر و جدا شدن از هم هستند. اگر چنین باشد، «من» نیز از اتمها یا ذرههایی تشکیل شدهام که در گذر زمان تغییر میکنند و از حالتی به حالتی دیگر تبدیل میشود. در نتیجه «من»ی ثابت نیز وجود نخواهد داشت. اگر ما انسانها که بخشی از این جهان ذرات هستیم روحی داشتیم که خارج از این چرخهی ذرات بود و دستخوش تغییر نمیشد، همواره «من»ی ثابت داشتیم. اگر خودِ جهانِ ذرات نیز روحی داشت که دستخوش تغییر نمیشد، میتوانستیم از شعور کیهانی یا نوعی مشخص از خدا سخن بگوییم. از رباعیات خیام چنین بر میآید که او به وجود چنین روحی برای انسان یا کیهان قائل نیست. در نتیجهی این نگرش، هنجاری بر جهان ذرات – که همه کیهان منجمله انسان را در بر میگیرد – غیر از همان چرخهی پیوند و گسست میان ذرات وجود ندارد. انسان نیز همچون هر موجود دیگری که در این فرآیند بوجود میآید و از بین خواهد رفت نوعی تصادف است و زندگی فرصتی است که برای او فراهم شده است. توصیهی خیام به ما موجودات تصادفی در این چرخهی پیوستن و گسستن اتمها، لذت جستن است.
خیام در ترانههای خود، شراب و لالهرو را تجویز میکند. ممکن است این دو صرفاً نمایندهی لذتهای ممکن باشند. با لالهرو نشستن البته ضرورتاً به معنای لذت جنسی بردن نیست، میتواند صرفاً به معنای مصاحبت با شخصی زیبارو و لذت بردن از زیبایی او باشد. ولی اگر به واقع شراب و لذت جنسی را به عنوان نمونه لذتهایی در نظر بگیریم که باید جست، امکان اینکه در فرآیند لذتجویی به ملال بیشتری برسیم زیاد است. چنان که ما اکنون میدانیم نوشیدن الکل میتواند منجر به افسردگی شود و یا به کبد آسیب برساند. با بررسی چنین مواردی دیر یا زود درخواهیم یافت دوراهی بزرگی بر سر لذت جویی وجود دارد. راه اول این است که به واقع در لحظه زندگی کنیم و هر لذتی را که فراهم میشود فارغ از هر گونه بررسی و نگرانی برای آینده، در آغوش بکشیم؛ بدون نگرانی از اینکه ممکن است فردا چه اتفاقی بیفتد، این عمل مشخص چه عواقبی برای ما داشته باشد، چه خطراتی داشته باشد و … صرفاً آن عمل را از آنجا که لذتبخش است انجام دهیم. راه دوم این است که در عین جستن لذت از پرهیز از درد و رنج اطمینان حاصل کنیم. مثلاً بسنجیم اگر فلان عمل را که الان میتوان انجام داد، انجام دهیم چه عواقبی ممکن است داشته باشد و … رویکرد اول، بیپروا و بدون هیچ احتیاطی است و بر این اصل استوار است که واقعاً مشخص نیست لحظهای دیگر زنده باشیم و از این رو دلیلی ندارد در این لحظه که زندهایم خود را از لذت محروم سازیم. نگرش دوم قدری محتاطانهتر است و بر این اصل استوار است که هر لحظه که زندهایم ممکن است در نتیجهی اعمال خود به درد و رنج مبتلا شویم پس بهتر است جانب احتیاط را برگزینیم و دستبهعصا لذتجویی کنیم. از جمله افرادی که پیرو چیزی شبیه به نگرش اول به لذت بودند «کورنایی»ها بودند و از پیروان چیزی شبیه به نگرش دوم «اپیکوری»ها بودند. آنچنان که از ظاهر رباعیهای خیام برمیآید، در این رابطه افکار او بیش از اینکه شبیه اپیکوریها باشد، شبیه افکار مکتب کورنایی است. اپیکور، پرهیز از لذت را از جمله لوازم لذت بردن میدانست. به دیگر عبارت، به جای افزایش آستانهی لذت و یا غرقه شدن بیشتر در آن، دوری از لذت زمینهای فراهم میکند که به وقت رسیدن به لذت، لذت بسیار زیاد به نظر میرسد. مثلاً اگر مدت زمانی طولانی از غذا خوردن پرهیز کنیم، غذایی که در حالت عادی بیکیفیت و بیمزه جلوه میکند بسیار لذتبخش و خوشمزه خواهد بود. همچنین اپیکور در مورد لذت جنسی میگوید که زیادت آن موجب درد و رنج میشود و کمتر تن دادن به آن را زمینهساز لذت بیشتر از آن برمیشمارد. از آنجا که نمیدانیم تا کی زنده هستیم، این دوراهی لذتجویی همچون دوراهیای همیشه زنده است که هر لحظه باید با آن مواجه شد.
دیگر نکته که میتوان به آن پرداخت، تصویری است که از خود داریم. آیا یک مرد باید به شکل خاصی باشد؟ باید در پی زنان و شراب باشد؟ در حال حاضر تصویرهایی مشخص از مرد تبلیغ میشود و هر یک از این تصویرها تعریفی هم از لذتی که مرد باید ببرد در خود دارند. مثلاً مرد باید قوی باشد. این تصویری است که با شکلها و جزئیات متفاوت توسط نهادهای متفاوت در حال ترویج است. قوی بودن برای برخی یعنی خانواده تشکیل دهد و سرپرست آن باشد، برای برخی یعنی بازوهای تنومندی داشته باشد و برای برخی یعنی ثروت و… و گاهی ترکیبی از این موارد توسط برخی نهادها تبلیغ میشود. اگر مرد را به یکی از این شکلها تعریف کنیم، لذتهایی را که میتواند و نمیتواند ببرد نیز تعریف کردهایم. قدرت تصویری که خیام از مرد ارائه میکند، در مواجهه با جهانی بدون روح است. مردی که نگران فردا نیست، دل در گروی دیروز هم ندارد، و با لالهرخی مینشیند و شراب میخورد و لذت میبرد (اگر شراب و زن را به عنوان نماد لذتها در نظر نگیریم). میتوان درستی این نگرش را به طور کلی بررسی کرد. ولی در بحث در مورد لذت میتوان پرسید، فارغ از درستی یا نادرستی آن، آیا چنین تصویری به واقع تضمین کنندهی لذت است؟ برای پاسخ به این پرسش باید به همان دوراهی لذتجویی بازگشت. منظور از لذت، لذتی شبیه به نگرش کورنایی است یا اپیکوری؟