
بر لوحْ نشانِ بودنیها بودهاست،
پیوسته قلم ز نیک و بد فرسودهاست؛
در روز ازل هر آنچه بایست بداد،
غم خوردن و کوشیدنِ ما بیهوده است
زهیر باقری نوعپرست
خیام از یک سو در برخی از رباعیهای خود تاکید میکند آنچه روی خواهد داد از ازل مشخص شده است و در واقع نوعی جبرگرایی را میپذیرد و گاهی به همین دلیل و گاهی به دلایلی دیگر تاکید میکند باید از زندگی خود لذت ببریم و از غم و غصه و بیم و امید نسبت به جهانی دیگر بر حذر باشیم. ولی اگر آنچه روی خواهد داد از پیش تعیین شده است و هر آنچه که انجام خواهیم داد از پیش و از ازل تعیین شده است، چرا نباید این جبر شامل احساسات، تمایلات و باورهای ما هم بشود؟ مگر ذهن ما، مغز ما، احساسات ما بخشی از این جهان نیستند؟ اگر اینها بخشی از این جهانند و این جهان و رویدادهای آن از پیش تعیین شده باشند بنابراین تغییرات و تحولات آنها نیز از پیش تعیین شدهاند. به دیگر عبارت، هر آنچه من اکنون فکر میکنم و هرگاه در گذشته فکر کردهام و در آینده فکر خواهم کرد، هر باوری که داشته، دارم و خواهم داشت، هر ترسی که در هر لحظه از زندگی خود تجربه کردم، هر لذتی که بردهام و خواهم برد و حتی همین فعل نوشتنی که الان بدان مشغولم از پیش تعیین شده است.
اگر همه چیز از پیش تعیین شده، توصیه به لذت بردن از زندگی و دریافتن دم و غم و غصه نخوردن، تناقضآمیز نیست؟ در صورت برقراری جبر، توصیهی خیام به مخاطب خود مبنی بر لذتجویی نیز از پیش تعیین شده، چنان که واکنش مخاطب رباعیات او به این توصیهها نیز از پیش تعیین شده است.
نگرش ما به کلیت زندگی بر حالت روانشناختی ما تاثیر میگذارد. اگر تصور کنیم زندگی و هر آنچه که در آن انجام میدهیم از پیش تعیین شده است ممکن است اشتیاق خود را برای انجام کارهای متفاوت از دست بدهیم یا مسئولیت اخلاقی خود و دیگران در قبال مسائل متفاوت را نادیده بگیریم. در مقابل اگر تصور کنیم هر آنچه که انجام میدهیم نتیجهی تصمیمها و انتخابهای خودمان است، در صورتی که اشتباهی رخ دهد خود را ملامت میکنیم و در صورتی که به موفقیت دست یابیم خود را ستایش خواهیم کرد. آیا همین نکته که چگونگی نگرش ما به جهان بر حالات روحی ما تاثیر میگذارد نشان نمیدهد که همه چیز از پیش تعیین نشده است و دستکم حالات روانی ما تحت تاثیر نگرش ما به جهان است؟ علاوه بر این، میتوانیم نگرش خود به جهان را تغییر دهیم و بدین شکل حالات روانی خود را تحت تاثیر قرار دهیم. آیا نمیتوان از این نکته نتیجه گرفت این ما هستیم که با تغییر طرز نگرش خود بر حالات خود تاثیر میگذاریم و بنابراین نگرش جبرگرایانه درست نیست؟ اگر جبرگرایی توصیف صحیحی از وضعیت امور جهان باشد، نباید تصور کرد افکار، حالات روانی و باورهای ما در مورد جهان از پیش تعیین نشدهاند. دستکم بخش مهمی از اعمال ما نتیجهی افکار، باورها و حالات روانی ما هستند. در نتیجه نمیتوان مدعی شد که تنها اعمال ما و هر آنچه انجام دهیم از پیش تعیین شده است ولی افکار و باورها و حالات روانی ما از آنِ خود ما و مصون از جبر حاکم بر هستی هستند.
اگر جبر برقرار باشد، لذتجویی برخی از انسانها نیز نتیجهی آن جبر و غم خوردن و جدی گرفتن دنیا و دیگر حالاتی که ممکن است بخواهیم در برابر لذتجویی قرار دهیم نیز نتیجهی آن جبر است. از آنجا که در این حالت توصیه کردن و نکردن به لذتجویی یا خلاف آن نیز نتیجهی جبر است، نباید دچار توهم شد که توصیه و تغییر حالت روانی شخص در نتیجهی آن از سیطرهی این جبر خارج است. اگر جبر برقرار باشد، توصیه به متوهم نشدن در مورد وجود ارادهی آزاد نیز نتیجهی جبر است. اگر شخصی بگوید این توصیهها بیفایده است چون جبر برقرار است و بنابراین باید از این توصیهها دست کشید، خود این سخن نتیجهی جبر است. همانطور که اگر شخصی بگوید نه این توصیهها فایده دارند و باید گفته شوند، سخنش نتیجهی جبر است.
ولی اگر چنین جبر فراگیری برقرار باشد، قابل تشخیص و ردیابی نیست. اگر وجود آن را فرض بگیریم، هر آنچه روی میدهد، از جمله فرض گرفتن وجود جبر نیز نتیجهی آن جبر است. بنابراین، با دو پرسش در قبال موضع خیام مواجهیم. اول اینکه او چگونه مدعی تشخیص این جبر است و دوم اینکه آیا توصیهی خود به لذت بردن از زندگی را نیز نتیجهی این جبر برمیشمارد یا بر این باور است که این توصیه از خود او، افکارش و باورهایش ناشی میشود و نتیجهی جبر نیست؟
اگر جبر برقرار باشد، توصیه به لذت یا پرهیز از آن تناقضآمیز یا بیمعنا نیست، نتیجهی آن است. تنها در حالتی تناقض خواهیم داشت که تصور کنیم این توصیه به لذت یا پرهیز از آن، نتیجهی جبر نیست و ورای آن است یا میتواند به صورت مستقل از آنچه پیشتر تعیین شده، زندگی انسان و حالات روانی او را تحت تاثیر قرار دهد.
حال با توجه به اینکه نمیتوان تشخیص داد جبر برقرار است یا نیست، باور عقلانی در این باره چه خواهد بود؟به کدام یک باید باور داشت؟ در صورتی که بخواهیم باورهای عقلانی و درست داشته باشیم، آزاد نیستیم هر باوری در مورد هر پدیدهای که میخواهیم داشته باشیم. اگر آنچه در برابر من قرار گرفته یک درخت است، نمیتوانم بر اساس تصمیم خود به وجود اتومبیلی در برابر خود باور پیدا کنم. نمیتوانم تصمیم بگیرم که جبر برقرار است یا نیست بلکه باید به شواهد دقت کنم و بررسی کنم کدام حالت درست است. ولی از آنجا که نمیتوانم بدانم چنین جبری برقرار است یا نیست، تکلیف من چه خواهد بود؟ در این حالت باید از اتخاذ موضع در برابر جبر پرهیز کرد. در جایی که شواهد توان عرض اندام ندارند، اتخاذ موضع نکردن، وظیفهی عقلانی است. در این حالت، توصیه به غم نخوردن معنادار است، چرا که به پیشفرض گرفتن یکی از دو حالت وجود جبر یا عدم وجود آن وابسته نیست. اگر جبر برقرار باشد، توصیه به غم نخوردن و تاثیر احتمالی آن بر مخاطب نتیجهی جبر است و اگر جبر برقرار نباشد باز هم این توصیه معنادار است.
در نتیجه چون میان جبر و توصیه به لذت تناقضی وجود ندارد، این توصیه نمیتواند در رباعیهای خیام مشکلدار باشد. مشکل رباعیهای خیام ادعای برقراری جبر است، ادعایی که نمیتوان کرد. اگر جبر برقرار باشد، ادعای خیام مبنی بر وجود جبر نتیجهی آن است و اگر جبر برقرار نباشد، ادعای او نتیجهی افکار و باورهای خود اوست. از این رو، چنین ادعایی نمیتواند به ما کمک کند بفهمیم جبر برقرار است یا نیست.