
شیخی به زنی فاحشه گفتا: مستی.
هر لحظه به دام دگری پابستی؛
گفتا؛ شیخا، هر آنچه گویی هستم،
آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟
در متن ناسزاهایی که به زبان فارسی بین افراد رد و بدل میشود، زنان جایگاه ویژهای دارند[1]. در این دست ناسزاها، به مادر، خواهر و عمهی شخص فحش میدهند و او را «فاحشه»، «بدکاره»، «خراب» و … مینامند. فحشهایی که میدهیم نشاندهندهی نظام ارزشی ما هستند. چرا که فحش به نوعی توصیف خط قرمزی است که شخصی پشت سر گذشته است. مثلاً وقتی به کسی میگوییم «احمق»، آن شخص خط قرمز حماقت را پشت سر گذاشته است. یا وقتی به او میگوییم «بیشرف» او وادی شرافت را وداع گفته است و از خط قرمزی عبور کرده است. فاحشه، بدکاره و خراب و… هم نشان از آن دارد که در فرهنگ ایرانیان «پاکدامن» بودن زن چه میزان اهمیت دارد. این هم از شگفتیهای فرهنگ ایرانی-اسلامی ماست که پاکدامنی در آن چنان پررنگ شده که پاکزبانی در برابر آن اهمیت چندانی ندارد.
فحشهای اصطلاحاً ناموسی اگر قرار است بهعنوان تبیین اعمال بد فرد باشند مغلطهآمیزند. اگر کسی گمان میکند برای تبیین اینکه چرا شخص الف پول مردم را میخورد، باید به سراغ دامن مادر، خواهر یا عمهاش رفت، دچار مغالطه شده است. صدالبته شخص هتاک وفحاش از عقل بهرهی زیادی نمیبرد که «مغالطه» بخواهد برای او بازدارنده باشد. «مغالطه» و «تناقض» و این قبیل خطوط قرمز عقلی، برای کسی خط قرمز است که عقلی در سر داشته باشد. تقدیر اخلاقی فحشهای ناموسی هرچه که باشد، نفس به کار بردن آنها نشان از نظامی ارزشی دارد که در آن پاکدامنی زن خط قرمز است. در چنین نظام ارزشیای، زن فاحشه پستترین موجودات است و کار او چنان زشت و ناپسند است و این امر چنان بدیهی است که حتی احتیاجی نیست او از خود دفاع کند و یا حتی چیزی بگوید. چرا که بر اساس این نظام ارزشی هیچ توضیح، بهانه و دلیلی نمیتواند این عمل زشت را توجیه کند. در نتیجه در این نظام ارزشی ما هیچگاه شاهد روایت زن فاحشه از زندگی خود، افکار خود، باورهای خود و غیره نیستیم. نمیدانیم چرا او این شغل را برگزیده، نمیدانیم خلق و خوی او چگونه است، نمیدانیم تا چه حد به اخلاق پایبند است، علائقش چیست، آرزوهایش چیست و… در این نظام ارزشی تنها باید یک چیز را بدانیم و آن هم اینکه «زن فاحشه» بدترین موجود است و بخاطر فاحشه بودنش، دیگر رذایل اخلاقی را هم دارد، و فاحشه بودن صدی است که چون بیاید، نود و هشتاد و غیره هم پیش اوست.
در این رباعی منسوب به خیام اتفاقی نادر در تاریخ فرهنگ و ادب ایران رخ داده است. در حالی که «زن پاکدامن» هم در فرهنگ و ادب ایرانی به ندرت فرصت سخنوری پیدا میکند، در این رباعی به «زن فاحشه» تریبون داده شده است و او نه تنها با شیخ همکلام میشود که از جایگاه برتر اخلاقی او را نقد میکند. در این رباعی، منفورترین موجود در یک نظام ارزشی فرصت مییابد از خود دفاع کند. در این رباعی که شیخ با محکومیت اخلاقی فاحشه شروع میکند، دو نکته بسیار مهم وجود دارد. فاحشه دروغ نمیگوید، بلکه راستگوست. وقتی به او میگوید «هر لحظه به دام دگری پابستی»، انکار نمیکند. دیگر آنکه فاحشه نه تنها از «دورویی» و «نفاق» مبراست که آن را معیار اخلاقی خود برای قضاوت میداند. این یعنی، فاحشه نه تنها جمع همهی بدیها نیست بلکه خود معیاری برای اخلاق دارد که شیخ در آزمونی بر اساس آن معیار مردود میشود.
شیخِ دورو، همچون فاحشه تردامن است با این حال برای کسب منافع و وجاهت و غیره تظاهر میکند از نظام ارزشی بخصوصی پیروی میکند و بر اساس همان نظام ارزشی میخواهد زن فاحشه را محکوم کند. هنگامی که یک نظام ارزشی بر جامعه تحمیل میشود، نفاق و دورویی هم شکوفا میشود. افرادی برای بالا رفتن از پلههای ترقی در آن نظام ارزشی، تظاهر به پایبندی به آن میکنند. در حالی که در واقع آن نظام ارزشی را پوچ و پوک میدانند که اگر کسی واقعاً به نظامی ارزشی باور داشته باشد نیازی به دورویی نیست، بلکه شخص بهواقع به آن عمل میکند. از نظر شخص دورو آنچه نظام ارزشی مورد نظر منع کرده در واقع لذتبخش است و اصلاً باید برای شادمانی همان را جست. در نتیجه او به خوبی میداند که کسانی که دورویی نمیکنند و از لذتهایی که نظام ارزشی مورد نظر منع کرده بهره میبرند، وضع بهتری دارند. شاید از همین روست که گاه شخص دورو کاسهی داغتر از آش میشود و به تنبیه و توبیخ افرادی میپردازد که به نظام ارزشی مورد نظر پایبند نیستند. انگار که حرصش میگیرد که گروهی در حال لذت بردن از لذتبردنیها هستند و او باید تظاهر کند نمیخواهد از آنها لذت ببرد. در نتیجه به خراب کردن ابزار عیش و لذت دیگران کمر میبندد. در جایی هم که فرصتی دست دهد، تا جایی که بتواند از همان لذت ممنوعه بهره خواهد برد.
در این رباعی زنی فاحشه، روراست، رک و اهل لذت در برابر شیخی دورو، متظاهر و حرامکنندهی لذت برای دیگران قرار گرفته است. برخلاف نظام ارزشیای که اولی پستترین و دومی والاترین جایگاه انسانی را دارد، در این رباعی همچون دیگر رباعیهای منسوب به خیام بار دیگر بر اصالت لذت تاکید میشود. لذتجویی برای انسان چنان اصیل است که نظامهای ارزشی که با دلایل واهی و خیالی و وعده و وعیدهای دور و دراز آن را منع میکنند، انسان را از انسان بودنش تهی میکنند و او را موجودی چندهویتی تبدیل میکنند که در یک ساحت باید تظاهر به التزام به آن سرابها کند و در ساحتی دیگر در جستجویی لذتی است که منع شده است. در یک کلام باید گفت، نظام ارزشی شیخ با طبیعت بشر ناهمخوان است.
[1] این پدیده البته جهانی است. از این جمله و دیگر بخشهای متن نباید برداشت شود که این مسائل محدود به فرهنگ ماست.