بسیاری در مواجهه با پرسش فوق پاسخی آماده دارند. ولی آیا معنای این پرسش مشخص است؟ در وهلهی اول باید به بررسی این پرسش پرداخت و ارائهی هر گونه پاسخی در گرو چنین بررسیای خواهد بود. نخست باید دید منظور ما از «وجود داشتن» چیست. دقت به برخی از کاربردهای «وجود داشتن» در زبان میتواند به ما کمک کند. شخصی مدعی میشود در شهر مونیخ، باغ وحشی وجود دارد. در برابر پرسشِ «آیا باغوحش مونیخ وجود دارد؟» راههایی برای یافتن پاسخ به آن وجود دارد. پس از بررسی متوجه میشویم که چنین باغوحشی وجود دارد. بنابراین، «باغوحشی در مونیخ وجود دارد» یک واقعیت است. ممکن است کسی بپرسد «آیا سلولها وجود دارند؟» و در این پرسش آنچه مدنظر اوست این باشد که آیا واقعاً در دنیای خارج پدیدهای وجود دارد که بتوان آن را سلول نامید یا این مفهوم دربرگیرندهی ادعایی متافیزیکی و یا بازتابدهندهی واقعیت نیست و مفهومی است که صرفاً علمورزی را ممکن میسازد و کار دانشمند را راه میاندازد. برای بررسی چنین پرسشهایی، فیلسوفان علم با استناد به تاریخ علم به بحثهای فلسفی در مورد ماهیت وجودی ذراتی مانند سلول میپرداند. ممکن است کسی بپرسد «آیا عدد 2 وجود دارد؟» و منظور او این باشد که آیا اعداد واقعیتهای انتزاعیاند یا صرفاً قراردادهایی هستند که ما آنها را به کار میگیریم. فیلسوفان در فلسفهی ریاضی به بررسی چنین پرسشهایی در مورد ماهیت اعداد میپردازند. در هر سهی این کاربردها، «وجود داشتن» به بررسی واقعیتی در میان دیگر واقعیتها معطوف است. باغوحش، ذرات فیزیکی یا هر پدیدهی دیگری در طبیعت و اعداد و یا هر پدیدهی انتزاعی دیگری (در صورتی که واقعیت باشند) واقعیتی در میان دیگر واقعیتها هستند. آیا وقتی از خداوند سخن میگوییم، او واقعیتی در میان دیگر واقعیتهاست؟ اگر چنین باشد، پرسش از وجود داشتن خداوند با پرسش از وجود داشتن یک میز، درخت، ساختمان، مقولههای علمی، رویدادهای تاریخی و … تفاوتی اساسی ندارد. هرچند بسیاری در بحث دربارهی وجود خداوند چنین نگرشی به خداوند را پیشفرض میگیرند، ولی با چنین پیشفرضی نمیتوان برای توصیف خداوند از مفاهیمی مانند «وجود» بهره برد. اگر خداوند را علت اول در نظر بگیریم، به شکلی که او بخشی از زنجیرهی علت و معلولها باشد، خداوند را واقعیتی در میان دیگر واقعیتها در نظر گرفتهایم.
اگر کسی «خدا وجود دارد» را واقعیت بپندارد و برای خداوند جایگاهی ورای طبیعت قائل باشد، پرسش از وجود یا عدم وجود خداوند نمیتواند همانند پرسش از وجود یا عدم وجود اجزای طبیعت طرح شود. از این رو، نحوهی طرح این پرسش باید به شکلی مشخص باشد تا در پاسخ به آن، گمان نکنیم در حال بررسی وجود یا عدم وجود پدیدهای در طبیعت هستیم. اگر خداوند پدیدهای در طبیعت باشد، بررسی وجود یا عدم وجود او را باید به فیزیکدانان و بررسی ماهیت او را به فیلسوفان علم سپرد.
اگر خدا صرفاً پدیدهای در میان دیگر پدیدهها باشد، تفاوت بین خدا و بت در چیست؟ در بررسی این پرسش که «آیا خداوند وجود دارد؟» باید نخست بررسی کرد منظور از «خداوند» چیست. مادامی که مشخص نباشد منظور ما از خداوند چیست، پرسش از «وجود» او – و چگونگی کیفیت این وجود – هم پرسشی ابهامآفرین خواهد بود. اگر بتپرست باشید، ممکن است بتی چوبین نشان دهید و بگویید این خداوند است و وجود هم دارد. آیا میتوانیم به صورت اختیاری هر آنچه که مایل باشیم را «خداوند» بنامیم؟ آیا میتوانم خود طبیعت، قوانین آن، بخشی از آن را «خداوند» بنامم؟ البته چنین امکانی وجود دارد ولی اگر بحث بر سر «خداوند» صرفاً مسئلهی نامگذاری اختیاری باشد، پرسش «آیا خداوند وجود دارد؟» پرسشی قابل توجه نیست. ولی اگر این پرسش قابل توجه باشد، باید مفهوم «خداوند» را مشخص کنیم. با مشخص شدن مفهوم خداوند، میتوان مشخص کرد که سخن گفتن از وجود یا عدم وجود او دقیقاً به چه معناست و به چه شکل میتوان آن را بررسی کرد.
تنها پس از چنین بررسیای است که میتوان مشخص کرد چه کسی خداباور، همهخداباور، همهخدا، خدافراگیردان، ندانمگرا، خداناباور و … است. در مواجهه با تعریف الف از خداوند ممکن است من خداناباور باشم و سارا خداباور باشد و در مواجهه با تعریف ب از خداوند ممکن است سارا خداناباور باشد و من خداباور و ممکن است من و سارا در مواجهه با تعریف ج از خداوند، ندانمگرا باشیم. اگر سارا خداوند و طبیعت را یکی در نظر بگیرید و من چنین نکنم، طبق تعریف سارا، سارا به خداوند باور دارد و من ندارم. اگر من خداوند را شخصی فاقد جسم در نظر بگیریم و سارا چنین نکند، طبق تعریف من، سارا خداناباور است و من خداباورم.
تعریفهای متفاوتی از خداوند ممکن است و بررسی وجود هر یک از این تعریفها به روشی وابسته است. بررسی وجود یا عدم وجود خداوند، در صورتی که خداوند را با طبیعت یکسان در نظر بگیریم، با بررسی وجود یا عدم وجود خداوند، در صورتی که خداوند را شخصی فاقد بدن و ورای طبیعت در نظر بگیریم، متفاوت است. با مشخص شدن مفهوم مورد نظر ما از خداوند، نحوهی بررسی وجود یا عدم وجود هم مشخص خواهد شد. در گام نخست باید مفهومهای مورد نظر از خداوند را طرح کرد و سپس به بررسی شرایط معناداری پرسش از وجود هر یک از آن مفاهیم خدا پرداخت و سپس به پاسخ به آنها مبادرت ورزید.
بسیاری گمان میکنند پاسخ نهایی به پرسش از وجود خداوند را دارند و این بسیاری شامل گروهی از خداباوران و خداناباوران و ندانمگرایان میشود. ولی حالت دیگری نیز وجود دارد. ممکن است تمام مفاهیمی که تا به حال از خداوند ارائه شده باشند نادرست و غیرقابل دفاع باشند و در پرسش از وجود آنها پاسخ «نه» باشد و مفهومی از خداوند که بتوان هم به شکل معنادار پرسش از وجودش را طرح کرد و پاسخ به آن پرسش «آری» باشد در انتظار کشف شدن انسان باشد. اگر چنین امکانی را متصور باشید، با دیدی گشوده به بررسی مفهوم خداوند خواهید پرداخت و در پی یافتن راهی برای در انداختن طرحی نو خواهید بود. بخشی از این مسیر نشان دادن عدمِ انسجام بتهای ذهنی است که خدا پنداشته میشوند. در چنین حالتی خواهید پذیرفت که ممکن است خداوندی وجود نداشته باشد و اگر هم وجود داشته باشد ممکن است هرگز به مفهومی که او را نمایندگی کند نرسیم. در این حالت، مقصد چیزی جز راه نیست.
اگه ممکنه در مطلبی به وجود یا عدم وجود خدا در ادیان ابراهیمی به عنوان تعریفی از خدا بپردازید. اگه مقاله یا کتابی دارید یا مناسب میشناسید معرفی کنید.
با سپاس
برای وجود خداوند میتوانید به کتاب ریچارد سوئینبرن که در زیر مشخصات آن میآید مراجعه کنید
Swinburne, R. (2004). The existence of God. Oxford University Press.
برای عدم وجود خداوند نیز میتوانید به کتاب مایکل مارتین مراجعه کننید
Martin, M. (1990). Atheism: A philosophical justification. Temple University Press.